سايداسايدا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه سن داره

فسقلی ما

شروع رمضان

امسال اولین سالیه که نمیتونم روزه بگیرم . از طرفی خوشحالم که خدا یه نازنین دیگه به جمع خونوادمون اضافه کرده از طرف دیگه ناراحتم که دیگه اون لذت های سحر و افطار همیشگی رو از دست می دم. از اول رمضان شروع کردم به ختم کل قران و هر روز یک جزء میخونم . البته با صدای تلویزیون که تو هم با مامانی هم بخونی هم گوش بدی ایشالا خود قرآن و صاحبش محافظت باشه.هوا که خیلی گرمه و مجبورم هر روز با خودم آب ببرم اداره . خوابم هم شیرین شده چون دوست داشتم سحرها بلند شم ولی واقعا نمیتونم.ولی در عوض سر سفره افطاری تلافی می کنم. ...
31 تير 1391

اولین تکان خوردن

 امروز سرکارم بودم وداشتیم پورتال جدید اداره رو تحویل می گرفتیم که یه کاری توی قسمت مالی برام پیش اومد . پیش خانم سمیعی و آقای مهرابی بودم که برای اولین بار تکون خوردنتو احساس کردم. قربونت برم اولین حرکتت سمت چپ شکمم قسمت بالا بود کلی ذوق کردم و به همه گفتم که تکون خوردی آخه تا الان که تقریبا آخرای هفته 20 هستم هیچ حرکتی احساس نکردم خیلی خوشحالم امروز و با ذوق تمام برای باباجون هم تعریف کردم . مطمئنم از امروز دیگه باباجون منتظره ببینه تو کی تکون می خوری تا اونم احساست کنه. 
28 تير 1391

چگونگی خوردن مکمل های غذایی و قرص های ویتامین

 اینجا خواستم در مورد نحوه خوردن قرص ها و آزمایشاتی که انجام دادم توضیح بدم تا اگه کسی این قسمت رو خوند جواب بعضی سوال ها رو که برای من هم پیش میومد دریافت کنه . از اونجایی که من تالاسمی مینور دارم اول دکتر یک آزمایش خون برام نوشت که میزان هموگلوبین خونم رو بدونه و چون هموگلوبینم 9 بود گفت که خونم پایین نیست و مثل یک آدم سالم با من نیز رفتار میشه . سه ماهه اول رو فقط اسید فولیک و ویتامین ث خوردم و چون حالت تهوع نداشتم دیگه به ویتامین B6 نیازی نبود.از ماه چهارم شروع کردم به خوردن قرص آهن(Fefole)و ویتامین ث و شربت کلسیم و مولتی ویتامین پروناتال.توی هفته 15 تا ٢٠ هم باید آزمایش غربالگری بدی البته قبلش باید یک سونو بدی و جواب سونو ر...
18 تير 1391

یک رویا

شب پیش نزدیک صبح خواب دیدم که دایی به مادربزرگ گفت خدا از اونجایی که یک دختر رو از پدر و مادرم گرفته در عوض یه دختر خوب و سالم به اونها داده و به شکرانه سلامتیش اسمشو بذارین نرگس ویه دختر دیگه هم دارین به اسم سوسن. (آخه عزیزم تو یه خاله مهربون داشتی که سال 81 تو سن 18 سالگی ما رو تنها گذاشت و رفت تا دیگه نه من خواهر داشته باشم نه تو خاله)  این خواب رو دو شب بعد از نیمه شعبان و تولد امام زمان دیدم . دیگه مطمئن شدم که تو دختری ولی خوب از اونجایی که باباجون دنبال اسم های دیگه برات می گرده تصمیم گرفتم که از سال دیگه نیمه شعبان به شکرانه سلامتیت نذری بدم.
17 تير 1391

باز هم تردید در مورد تعیین جنسیت

مرکز بهداشت مجدد برام سونو نوشت که انجام بدم . ماهم که دل تو دلمون نبود که ببینیم بچمون چیه بدون تعلل رفتیم و یک وقت دکتر گرفتیم برای انجام سونو. بابا جون که همش میگه تمام شکل و شمایلت به پسر میخوره . هرکس دیگه ای هم که منو میبینه میگه بچت پسره؟ ولی برای من هیچ فرقی نداره مامانی فقط دوست دارم صحیح و سالم و عاقبت به خیر باشی . خلاصه رفتیم سونو و دوباره خانم دکتر گفت که الحمدالله سالمی و توی 17.5 هفتگیت هستی ولی پشتت به دستگاست کلی وایساد تا نازتو کم کنی و برگردی ولی وقتی نتیجه نگرفت گفت که حتما نی نیت که این همه ناز و افاده داره دختره . من و بابات هرچی باشی عاشقتیم و لحظه به لحظه منتظر حضورتیم ...
12 تير 1391

تغییر رنگ

امروز که به پوست شکمم نگاه کردم دیدم ای بابا دیگه داره کلی تغییر میکنه و یک خط پررنگ قهوه های از وسط شکمم رد شده تازه دارم احساست میکنم آخه با وجود اینکه توی هفته 17 هستم  هنوز هیچ حرکتی برای مامانی نکردی که حست کنم . حالا دیگه داره تغییرات توی بدنم ورنگ پوستم ایجاد میشه .
8 تير 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی ما می باشد